حمیدکوچولوحمیدکوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

حمید کوچولوی عزیزم

یلدای 91 البته باتاخیر

روز پنجشنبه صبح ستایش دختر خاله اومد خونمون تا غروب اونجا بود وهمون شب که به اصطلاح شب یلدابود ما خونه ی عمه جون سمیه مهمون بودیم .خلاصه از اون روز تا به دیروز ما خونه ی مادر جون تشریفمونو داشتیم تا به الان که در خدمت شما هستیم این بود ماجرای تاخیر ما...   عکسهای شب یلدا البته باران خانم مگه میزاشت   حمید تو بغل باباش... حمید وباران تواستخر بادی...     اینجا خونه ی مادر جون موقع غذا دادن به حمید قاشق به دهن گوشی به دست...     اینجا هم موقع صبحانه داشتم بهت زرده تخم مرغ میدادم که یه دفعه حمله کردی به به سفره ویه تیکه ن...
4 دی 1391

مهمونی دیروز ومیزبان ...حمیدجون

دیروز صبح خاله زهرا دختردایی بابایی به اتفاق دختر کوچولوش پریا جون که ٥/٢ ماه از تو بزرگتره   اومدن خونه ی ماوتاشب مهمون مابودند.پریا که تو بدو ورودش بینیشو جمع میکرد میشد مثل   موش مامانش میگفت ...   هرکسی رو که برای بار اول میبینه برای اینکه باهاش ارتباط برقرار کنه این کارو انجام میده   حمیدم که اولش ماتش برده بود بعدشم تا پریا بهش دست میزد ازذوقش جیغ میزد اونم میترسید   و عقب نشینی میکرد   عکسهای حمید وپریا در ادامه ی مطلب...                           &nbs...
28 آذر 1391

مروارید کوچولوی من

سلام بر همگی من بایک هفته تاخیر اومدم.چند روزی خونه نبودیم.   اول یه خبر خوب ٤شنبه اولین دندون حمید رویت شد . مبارک باشه عزیزم آخ اونم چه دندونی باهمون   دندون تازه جوونه زده امروز . . .   . انگشت مامانیو گاز میگرفتی چقدر هم تیزه ماشالا این چند وقت خیلی اخلاقت عوض شده شبا میخوابی تاساعت ٤ صبح ازاون ساعتم بیداری تا٧.کلافمون کردی .برای خوابوندنت مکافات داریم شایدازدندوناته شایدم نه.به هر حال یه کم نق نقو شدی جیغ حیغو ...
26 آذر 1391

چی بگم...

حمیدی ما روز به روز داره شیطنتاش بیشترو پیشرفته ترو جدیدتر میشه تازگیها ازبس بارورویک میزنه به پایه های میز تلویزیون یه کوچولو رنگشو پرونده فعلا که با دستمال دورشو بستیم عاشق سیم هست.توخونه ی ما یه چیزی که خیلی فراونه سیمه.   ...
19 آذر 1391