حمید کوچولودربهمن ماه 91
این روزا مامانی کمتر فرصت می کنه که بیاد وبرات مطلب بنویسه.
هرموقع هم میشینم پشت میز سینهخیز میای طرفم گریه که منم بغل کن.
چند روز بود همش نق میزدی که خدا رو شکر بهتر شدی.
صبحها یک روز در میون بهت زرده تخم مرغ میدم .دوست داری
غذاهاتم طبق برنامه غذایی که دادن برات درست میکنم .گوشت چرخ کردرو که قلقلی میکنم
وبا گوجه وسیب زمینی میپزم اونم نسبت به غذاهای دیگه بیشتر میخوری.
روزی یه دونه خرما هستشو در میارم وپوستشم میکنم بهت میدم.و تو هم نوش جان میکنی.
کم کم نشستناتم داره بهتر میشه ...تنبل
چهار دست و پا هم که نمیری مثل قورباغه میپری البته روی دستها وزانوهات می ایستی
تمرکزم میکنی که این شکلی بری اماموفق نمیشی
همچنان به سیم علاقه نشون میدی.
راستی یه سه چرخه قرمز داری که کلی همین جوری باهاش بازی میکنی
ترمزشو حرکت میدی به سمت بالا وپایین...پدال وجاپاییشو بادست میچرخونی
روی سرامیکها هم میخوابی غلت میزنی...صداهایی مثل اد اد اد ...آآآاآا...ددددد از خودت درمیاری.
این عکسها تقدیم به خاله شیما...
lماشالا زیاد ورجه وورجه میکنی عکسها تار میشن
خاله شیما خوبی...
میخوام ببینم سه چرخم خلاب شده درستش کنم...
اینجا هم تازه از خواب بیدار شده بودی
تمام...