حمید میزبان
سلام به همه..
دیروز ماکلی سرمون شلوغ بود .نزدیک ظهر بود که خاله سعیده با محمدصالح یه سراومدن
خونمون که به اصرارمامان موندن .خاله هم رفت دنبال ستایش واونو از مدرسه آورد.خلاصه
تا بعداظهر اینجا بودند.ساعت حدودا 4 بود که عمه جون سمیه و باران با مادر جون وخاله زهرا
بادخترش پریا(دختر دایی بابا)اومدن خونه ی ما.
خاله سعیده که همون موقع رفتند خونشون خاله زهرا هم تا غروب اونجا بود وعمه ومادر جون
هم به اصرار مامانی شام موندند.
خلاصه دیروز روز مهمونی که نه روز میزبانی بود... چون مامانی غافلگیر شده بود دیگه فرصت نکرد
از من ومهمون کوچولوها عکس بندازه.جاتون خالی خوش گذشت
این عکسها هم متعلق به امروزه..
اگه تمایل داری برو به ادامه مطلب..
از بس ورجه وورجه میکنم مامانم مجبور شد منو بزاره توی تختم
پایان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی