حمیدکوچولوحمیدکوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

حمید کوچولوی عزیزم

اولین پست سال 92

1392/1/22 16:19
824 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوست جونام  مخصوصا اونایی که به یادمون بودن وسراغی ازمون گرفنتد

 

امیدوارم ایام عید بهتون خوش گذشته باشه وسال خوبی رو پیش رو داشته باشید

 

از همتون ممنون.ببخشید که مادیرآپشدیم ماشالا حمید کوچولو شیطنتاش زیاد شده

 

ومامانشم تنبلنیشخند

 

جونم برات بگه که تواین  مدت کارای جدیدی یاد گرفتی که تااونجایی که ذهنم یاری

 

کنه برات مینویسم.

 

اول اینکه از قبل عید دیگه دستتو میگیری به درو دیوار وبلند میشی.اولش میترسیدی

که خودت بشینی وبعد یه مدت ایستادن دیگه خسته میشدی وگریه که به دادم برسید

 

اما حالا اعتمادبه نفست بیشتر شده وکمک نمیگیری.

 

 

منتظری که یکی از خونه بزنه بیرون وتو هم بدوبدو بری توی راهرو .چنان ذوقی میکنی

که بیاوببین.

باخودت به زبان مریخی حرف میزنی ماکه نمیفهمیم چی بلغور میکنی هرچی که هست

ما بازم ذوق میکنیم.

 

قبل عیدی دسته های دوتا از فنجونای قهوه خوری رو شکوندی بار اول روی بینیت وانگشتتو

بریدی ناراحت شکستی فدای سرتلبخند

 

 

بغل هرکی دوست نداشته باشی بمونی چنگش میزنی و با دستای کوچولوت شروع

میکنی به زدن تو صورتشون. مخصوصا مادر جون ومامان فاطمه که بیشتر روی مادر جون

حساس شدی ...البته اونم از این حرکتت کلی ذوق میکنه چیکار کنه تنها نوه ی پسریه دیگه.

 

دیگه این که یه دوماهی هست هر 15 روز یه دفعه میبرمت چکاب نمیدونم چرا وزن نمیگیری

نگران . غذا هم خوب میخوری .خدارو شکر مریض هم نشدی .ولی فکر میکنم از تحرک زیاده

یه جا که بند نمیشی.همش شیطنت.کلافه

 

توخوراکی ها بستنی خیلی دوست داری به عنوان میان وعده بیشتر اوقات بهت میدم

توهم از جات تکون نمیخوریقلب سیب هم همین طور عاشقشی. امروز یه دونه سیب

پوست کندم اومدم بدم دستت گفتم حمید بیا سیب دیدم توجهی نکردی .اومدم جلوتر

که ببینم چه خبره دیدم یه چیزی رو ازاین دستت میدی  یه اون دستت اصلا هم معلوم

نیست هر کاری هم میکردی نمیتونستی بزاری دهنت دستتو بزور باز کردم دیدم یه دونه

اسنک پنیری که نمیدونم از کجا پیداش کردی که احتمالا رنگش نظرتو جلب کرده برداشتی

وداری باهاش کلنجارمیری .

 

عاشق حمامی شیر آب که میبینی شیرجه میزنی طرفش یه عکس ازت دارم که داری آب

بازی میکنی اونم میزارم.

دیگه چیزی یادم نمیاد .بریم سراغ عکسای قبل عید وبعد عید...

 

 

 

 

 

hamid

ااین عکس مال چند روز قبل عید.

قربونش

این گیوه ها هنردست باباحاجیه

 

آب بازی

h

 

 

 

 

این عکسا مال روز سال تحویله خونه ی مادر جون

 

h

 

 

 

این عکس مال اوایل عیده وعکسای بعدی هم همینطور

خوشجله

 

محمد صالح ستایش ومحمدحسین

ورووجک ها

 

محمد صالح عاشق مرد عنکبوتی اونی که ماسک گذاشته ...دارن میگن هلو قهقهه(محمد صالح هم همین طور) توعکس بالایی میگفتن سیب

ااا 

 

 

قربونش برم...

h-s

h

h

قلبماچقلب

h

h

 

hamid

 

h

 

 

روز سیزده بدرهم با اقوام بابایی رفتیم جای همیشگی متاسفانه دوربین شارژش کافی نبود .

موقع نهار باد شدیدی شروع به وزیدن کرد بعد از حدودا یک ساعت بارون اومد اونم چه بارونی

که همگی مجبور شدیم سریع وسایلمونو جمع کنیم همه رفتند ولی ما موندیم واز رو نرفتیمنیشخند

تا بارون بند اومد بعدشم یه آش خوشمزه پختیم جاتون خالیچشمک

 

 

لون موقع که بارون گرفت توخواب بودی وبابا تورو سریع برد توماشین

حمید

 اینجا دیگه آماده شدیم که بریم

 

خوشگل مامان

 

ببخشید که سرتون رو درد آوردم امیدوارم که تعطیلات بهتون خوش گذشته باشه وایام عید

 

یاداور خاطرات خوش نه تلخ براتون بوده باشه ... پایان

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

آتيلا جون و مامان شيما
22 فروردین 92 20:06
عزيزم...

ماماني ماشاا... پسرت تو اين مدت كلي بزرگ و شيرين شده...

خدا ميدونه چقدر دلتنگتون بودم...

خوشحالم ك نوروز خوبي رو سپري كردين...

اميدوارم تمام روز هاي سال براتون شيرين و زيبا باشه...

از شيرين كاري هاي حميدمم كه كلي لذت بردم و واسه بامزه گيهاش ذوق كردم...

عكسهاشم كه مثل هميشه ماهن...

با اون خنده هاي شيرينش حسابي منو عاشق خودش كرده...

دوستون دارم...

بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس...






ممنونم مامان شیما

ماهم شما وآتیلا جون رو دوست داریم.موفق باشی دوست خوبم


آتيلا جون و مامان شيما
25 فروردین 92 11:57
واي دندوناي بالاشو ببين...
چ خوشمل در اومده...
آفرين حميد كوچولو كه همه دندوناتو داري نوبتي در مياري...



الان میام گازت میگیرم خاله شیما
مامان ساینا
25 فروردین 92 15:40
به به ماشاالله مردی شده این داماد ماخدا رو شکر که نوروز خوبی داشتید امیدوارم همیشه خوش و شاد باشید


مرسی عروس گلم چطوره؟
مامان حسنا
27 فروردین 92 12:48
وای معلومه چقدر تنبل شدی بعد 23 روز پست جدید گذاشتی
ایشالا ک بهتون خوش گذشته


ممنونم مامانی حسنا جون
سپید مامان علی
27 فروردین 92 14:27
سال نو مبارک...

انشاءالله سال خوب و خوشی در کنار عزیزانتان داشته باشید...

انشاءالله بهنرینها از آن شما و خانواده تان باشد

ماشاءالله به حمید کوچولو که کلی شیطون شده و کلی کار جدید یاد گرفته

هزار ماشاءالله به این گل پسر شیرین

خوشحالم که ایام عید و سیزده بدر بهتون خوش گذشته

انشاءالله خوشیهاتون مستدام






مرسی سپیده جون ماشالا به جون گل پسرت




آتيلا جون و مامان شيما
1 اردیبهشت 92 19:27
کاش می شدهمدلی را قاب کرد ساکنان شهر غم را خواب کرد عشق یعنی ذره ای از جنس نور نور یعنی یک سلام از راه دور....
Dusetun darim......
Ziyaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaad...
buuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuus...


mamanoonam doste khobam
مسيحا
2 اردیبهشت 92 14:08
چه ناز شده اين گل پسر هزار ماشالله


مرسی مامانی
مامان امیـــــر محمـــد(وروجــــک مامانــــی)
7 اردیبهشت 92 17:24
سلام خانمی چه شاه پسر نازی داری گلم تو سایت نی نی های 91با وبت اشنا شدم
گلم اگه دوستداشتی با هم در ارتباط باشیم بگوتا لینکت کنم


چه حسن تصادفی مرسی با کمال میل
مامان امیـــــر محمـــد(وروجــــک مامانــــی)
8 اردیبهشت 92 10:42
راستی یادم رفته بگم ما با هم همشهری هســــــــــتیم گلم
a.a
9 مرداد 92 14:48
سلام خوشحال میشم به من سربزنی