حمیدکوچولوحمیدکوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

حمید کوچولوی عزیزم

سفر مشهد

1392/7/27 14:54
948 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر ناناز شیطون خودم..

میدونی چند وقت که پست جدید نزاشتم ...

از بس که تو شیطونی و به همه چی کار داری.

الانم تا خوابی اومدم سریع بنویسم و برم.لبخند

از طرف اداره بابایی یه سوییت تو مشهد بهمون دادن که قرار شد 7مهر حرکت کنیم و چهار 

شب اونجا باشیم.

برای من که حس خیلی خوبی بود چون چند سالی میشد که این سعادت نصیبم نشده بودچشمک

قرار شد این بار با قطار مسافرت کنیم ...

من که با وجود تو قطارو به ماشین بیشتر ترجیح میدادم.

خلاصه یکشنبه به اتفاق مادر جون و عمه سمیه همراهان همیشگی راهی مشهدمقدس 

شدیم.البته یادم رفت خاله مرضیه هم با هامون بود که جا داره ازش خیلی تشکر کنم

چون خیلی بهم کمک کرد.بنده خدا همش تو رو بغل میکرد تامن یکم خستگی بخورم.

تو راه خیلی اذیت نکردی فقط دوست داشتی بری توراهروی قطارو برای خودت چرخ بزنینیشخند

جای همگیتون خالی...

  

این جا ایستگاه راه آهنه...

ح

 

ح

 

ح

وای چه ماجرایی داشتیم سر خوابیدن شما دوتا وروجک .تا صبح فقط حواسم بهتون بود که از روی تخت

نیوفتید چقدر سخت بودناراحت

ح

تو حرم همش دوست داشتی واسه خودت بدویی کسی دستتو نگیره زبان

ح

 

ح 

حرم

ح

 

 

اینم نمای بیرون هتل مجلل درویشی که ما هرروز از مقابلش رد میشدیم واین طوری میشدیمهیپنوتیزم

پی نوشت :یه پست دیگه میزارم که راجع به کارای حمیدو خودش باشه.

پس تا بعد...بای بای

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

حدیثه
27 مهر 92 14:41
اون کله ی کچلت را عشق است دلم خیلی برات تنگ شده بود راستی زیارت قبول حمید توچولو تا دیداری به بعد بای بای


میسی حدیثه جون.
در ضمن دیگه کچل نیستم مودراوردم
مهدیه
27 مهر 92 15:42
سلام خاله وحمید جونم
خیلی دلم برات تنگ شده بود ممنون بابت سوغاتی .
راستی سوغاتی ما چو جور بود خوب بود ؟؟؟ببخشید نتونستیم یعنی وقت نداشتیم چیز بهتری بخریم


سلام
خواهش میکنم ناقابل بود.
مرسی عالیه...
سپید مامان علی
29 مهر 92 14:54
زیارتتون قبول مامانی و حمید کوچولو
ای جانم که دوست داشتی آزاد باشی و برای خودت بگردی...


مرسی سپیده جون
مامان ساینا
1 آبان 92 16:39
به به سلام خانوم اومدن زیارت قبول خوش گذشت زیارت حمید جونم قبوال


سلام سحر جون
ممنون.جای شما خالی