سفر مشهد
سلام پسر ناناز شیطون خودم..
میدونی چند وقت که پست جدید نزاشتم ...
از بس که تو شیطونی و به همه چی کار داری.
الانم تا خوابی اومدم سریع بنویسم و برم.
از طرف اداره بابایی یه سوییت تو مشهد بهمون دادن که قرار شد 7مهر حرکت کنیم و چهار
شب اونجا باشیم.
برای من که حس خیلی خوبی بود چون چند سالی میشد که این سعادت نصیبم نشده بود
قرار شد این بار با قطار مسافرت کنیم ...
من که با وجود تو قطارو به ماشین بیشتر ترجیح میدادم.
خلاصه یکشنبه به اتفاق مادر جون و عمه سمیه همراهان همیشگی راهی مشهدمقدس
شدیم.البته یادم رفت خاله مرضیه هم با هامون بود که جا داره ازش خیلی تشکر کنم
چون خیلی بهم کمک کرد.بنده خدا همش تو رو بغل میکرد تامن یکم خستگی بخورم.
تو راه خیلی اذیت نکردی فقط دوست داشتی بری توراهروی قطارو برای خودت چرخ بزنی
جای همگیتون خالی...
این جا ایستگاه راه آهنه...
وای چه ماجرایی داشتیم سر خوابیدن شما دوتا وروجک .تا صبح فقط حواسم بهتون بود که از روی تخت
نیوفتید چقدر سخت بود
تو حرم همش دوست داشتی واسه خودت بدویی کسی دستتو نگیره
اینم نمای بیرون هتل مجلل درویشی که ما هرروز از مقابلش رد میشدیم واین طوری میشدیم
پی نوشت :یه پست دیگه میزارم که راجع به کارای حمیدو خودش باشه.
پس تا بعد...