یلدای 91 البته باتاخیر
روز پنجشنبه صبح ستایش دختر خاله اومد خونمون تا غروب اونجا بود وهمون شب که به
اصطلاح شب یلدابود ما خونه ی عمه جون سمیه مهمون بودیم .خلاصه از اون روز تا به دیروز ما
خونه ی مادر جون تشریفمونو داشتیم تا به الان که در خدمت شما هستیم این بود ماجرای تاخیر
ما...
عکسهای شب یلدا البته باران خانم مگه میزاشت
حمید تو بغل باباش...
حمید وباران تواستخر بادی...
اینجا خونه ی مادر جون موقع غذا دادن به حمید قاشق به دهن گوشی به دست...
اینجا هم موقع صبحانه داشتم بهت زرده تخم مرغ میدادم که یه دفعه حمله کردی به
به سفره ویه تیکه نون برداشتی...
راستیییییییییی حمید جونم از هفته پیش سینه خیز هم میره مثل قورباغه
رودستاش می ایسته بعد خودشو پرت میکنه کلی از این حرکتش ذوق
میکنیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی