حمید در بهمن و اسفند 91
سلام به همه ی دوستان خوبم
بلاخره من اومدم ولی با کلی تاخیر
ممنون از همه ی عزیزانی که تو این چند هفته لطف داشتند وسراغی از ما میگرفتند.
تواین چند هفته اتفاقات زیادی افتاده که ان شاءا.. براتون میگم.
اول از همه این که ما یک هفته قبل از اومدن بابا حاجی ومامان فاطمه از سفر حج به همراه
خاله سعیده رفتیم اونجا تا به کارا برسیم.
ودر تاریخ ٢/١٢/٩١ پدر ومادر عزیزم به خانه برگشتند.کلی مهمون اومد از خاله ها دایی ها گرفته
تاعمو مرتضی شوخ که همش مارو میخندوندو... که از دیدنشون هممون خوشحال شدیم
وخلاصه خوش گذشت
توهمون هفته بود که دندون ٤ و٥حمید یعنی دندون یک فک بالا در اومد
دندون ٢فک بالاش هم هفته یپش دراومد وحمید آقا حسابی دندون دار شده
تازه همون هفته چهار دست و پارو کامل یاد گرفت ودیگه مثل قورباغه خیز برنمیداره.
در ضمن انقدر سرمون شلوغ بود که نتونستم ماهگرد ٩ رو بنویسم..عزیزم ٩ماهگیت مبارک
برای ٩ماهگی آزمایش کم خونی داشت که انجام شد ومتاسفانه یه کم کم خونی داره
وباید قطره آهنشو دوبرابر بهش بدم به اضافه یه قطره دیگه به اسم ferglobin
یازدهمم تولد پریا جون بود که شام دعوت شدیم
بقیه رو با عکس تو ادامه مطلب توضیح میدم...
اینجا آماده شده که بریم استقبال حجاج
ستایش.حدیثه .نگار.وحمید
اون پسر خوشتیپ پسر خاله ی مامانی ارسلان جونه
همه ی اون قبلیا به اضافه ی محمد حسین پسر دایی جون
عکسهای تولد پریا ایشالا تو یه پست دیگه...