حمیدکوچولوحمیدکوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

حمید کوچولوی عزیزم

پسرک سیزده ماهه ی من (با کلی عکس)

1392/4/16 9:21
1,094 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 

داشتم به تاریخ آخرین پستی که گذاشته بودم نگاه میکردم دیدم که هوووووویک ماهی گذشته وچقدر 

زیاد... ببخشید دیگه

بریم سر اصل مطلب...

پسر نگو بلا بگو.شیطون شیطون که گه گداری به خاطر این آقا میتونم بیام نت.

این روزهای ما به بدو بدو کردن دنبال این شازده پسروگفتن جمله دست  نزن،داغه،جیز،اوف میشی

وشاید بلندتر از این حرفا میگذره..

گاهی اوقات  هم به کش بستن درب کابینتها ختم میشه.

کلافم کردی از بس میری سراغ وسایل توی کابینت واونارو به هم میریزی

مخصوصا کشوی قاشق چنگالا

 ناراحتگریه

حالا اوناهیچی به آرکوپالا چیکار داری؟

نیست که همه چی ارزونه؟ تازه یه نمکدونم انداختی رو سرامیکا وشکستی

صبحها معمولا از من زودتر بیدار میشی اونم به خاطر گرسنگیته

به تخم مرغ که لب نمیزنی جدیدااونم تازگیها برات کوکودرست میکنم یکم میخوری

ولی نون و پنیرو دوست داری یه چندتا لقمه ای رو نوش جان میکنی 

آخر سر هم اگه میل نداشته باشی از دهنت در میاری.

کباب تابه ای رو با اشتها میخوری ...بچم عقلش میرسه

منم از ذوق تندتند برات درست میکنم 

بریم سراغ میوه ها

موز و گاهی اوقات آره میخوری گاهی اوقاتم نه

اما انگورو هلو رو بیشتر دوست داری  مخصوصا انگور که اونو دون میکنم خودت با انگشتای

کوچولوت برمیداری و ملچ ملوچ میخوری.

خوشبختانه هرچی که هسته داشته باشه وتو نتونی قورتش بدیرو از دهنت در میاری

مثل  بار اول که بهت زیتون دادیم فکر کردیم که هستشو قورت دادی اما بعدا توی اتاق خواب

روی زمین پیدا کردمش.

دیگه از خوردو خوراک بگذریملبخند

راستی یه خبر خوب...

حمید کوچولو از موقعی که وارد ١٣ ماه شده تاتی رفتنو شروع کردهقلب

اولش دوتاقدم وتالاپ اما حالا دیگه خیلی پیشرفت کرده ودیگه ترجیح میده راه بره خودش که

کلی ذوق میکنه ...خب خدارو شکر

یه چند کلمه ای رو بلغور میکنی هنوز همون دیقه دیقهنیشخند

دا... داغ

کی... کیه

م م ... مامان و می مینیشخند

کلا زیاد با خودت حرف میزنی

عاشق کالسکه سوار شدن و بیرون رفتنی بابت این مقوله خدارو شاکرمچشمک

سیم انتن بی چاره شده از دستت.هردوشاخه ای که به پریز باشه بلااستثنا درش میاری

قبلش یه نگاهی به من میکنی کلا هر خراب کاری که میخوای انجام بدی همین برنامه رو

پیاده میکنیقهقهه

یه چند روزی هست که دالی رو یاد گرفتی خیلی بامزه سرتو کج میکنی و میگی داااااکماچ

به سلامتی سیزده ماهتم تموم شد وما هم تولد نگرفتیم

یعنی آقای پدر از همون ابتدای امر گفتن که سال دیگه و این که مصادف شد با روز اثاث کشی

ولی حیف... ایشالا سال دیگه مفصل.

اگه بدونید با چه بدبختی این مطلبو نوشتم تو چند جلسه

 یه چند باری هم لب تاپ خاموش شد وهمه ی مطالب پرید گریه

ببخشید که یکم ریز نوشتم حواسم اصلا به این قضیه نبود .

.

.

.

خب توادامه مطلب کلی عکس هست جبران این چند وقت  ...

 

h

 

h

اینجا خودش موهاشو این شکلی کرده عادت داره موهاشو با انگشتش میکشه به سمت

بالا مخصوصا موقع شیر خوردن

h

 

h

 

h

 

h

 

h

 

h

 

h

یه مدت گیر داده بود به فرشها اونا رو جمع میکرد

h

 

h

h

h

h

h

h

h

h

 

h

اینجاروز نیمه شعبان بود که آماده شده بودیم بریم خونه مادرجون

 

h

h

t

اینم یه پارازیت ... همون روز تیرامیسو درست کردم حمیدم دوست داشت

h

h

h

h

 

h

h

h

h

h

h

h

h

h

h

h

 

h

h

h

h

h

h

h

h

آخیش تموم شد زبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (40)

دختر خاله ات مهدیه
16 تیر 92 16:00
سلام خاله جون چه عجب اومدی قربونت برم با اون پاپیونت یه بوس آبدار مشتی مخصوص حمید کوچولو خود خودم


سلام
ممنون
خدانکنه
مامان حسنا
17 تیر 92 15:51
به به چه عج خوبه خودتم میدونی بعد 1 ماه اومدی....
ماشالا به این وروجو معلومه زندگی واست نمیزاره


ممنون که بهمون سرزدی
آره حسابی ور میره
حالا بزار جنابعالی هم باید این پیش نیازارو پاس کنی
چند وقت دیگه میام حالتو میپرسم هههه
آتيلا جون و مامان شيما
17 تیر 92 16:01
به به سلام...
خوبين ...!؟
خوشين...!؟
دماغا چاقه...!؟
بابا خدارو شكر ديديمتون دوباره...
اين فسقلي جقدر نازتر شده تو اين مدت...
عاشقه خندهاي سرتقش شدم...
تاتي تايشم مباركه... ماشاا...
پسرك ما هم راه افتادن خدا رو شكر...
با تراميسو هم كه دهنمونو آب انداختين...
نوش جون...
حميد كوچولو ي خوشجيل ...
خدارو شكر شما ي چيزهايي ميخوري...
آفرين...
ميبوسمت عسيسم...



به به علیک سلام خاله شیما
خوبیم ممنون
نظر لطفته
چه خوب پس آتیلا هم راهپیماییش شروع شده
کاش اینجابودید باهم میخوردیم
به پای هنرمندیهای شما وشادی جون نمیرسه

بچلون اون آتی خوشتیپرو
مامان بردیا
18 تیر 92 16:28
هر چی میخوری نوش جونت خاله جون.بخور تا حسابی تپل بشی مامانیت کیف کنه....ماشالا


مرسی خاله جون
مامان بردیا
18 تیر 92 16:32
تاتی تاتیت مبارک عززززززززززززیزم
مسیحا
18 تیر 92 22:56
به به رسیدن بخیر ، چه ناز شده پسرمون و صد البته شیطون ، بدجوری عاشق کابینت شده
آتيلا جون و مامان شيما
19 تیر 92 0:33
من عاشق اون عكس پست ثابتم...
موش بخولتت...


مرررررررسی
منم عاشق نظراتتم
مسیحا
19 تیر 92 20:03
سلام ، با تب تابستون آپم
SaYa
22 تیر 92 13:52
سلام عزیزم خوبی؟قربونت برم مرسی که اومدی وبم ولی پستا وقتی رمزدار میشن دیگه دوستا هم رمز ندارنیه سری مسائل پیش اومد که...
ولی خوشحالم که به وبم اومدی و منت گذاشتی و نظر دادی
ایشالله که کنار حمید جون لحظاتی سرشار از شادی و آرامش داشته باشی عزیزم


مرسی سایا جون
خواهش میکنم
منت نبود خودم دوست داشتم به هر حال...
ممنون از دعای خوبتون

SaYa
23 تیر 92 13:35
سلام عزیززززم خوبی؟مرسی بابت آدرس و اینکه باعث افتخاره برای لینک گلمایشالله که تو این محیط مجازی بتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم

میفهمم که وقتی مطالب میپرن چه حالی به آدم دست میدهیه پست صندلی داغ داشتم که باید جواب میدادم به سوالات و قشنگ 290 سوالی که بود پریدبله یعنی دوست داشتم لب تاب خرد کنم واقعا چشمم بهش نیوفته تا چند روز نمیومدم نت از ناراحتی ولی خب خوب شد سوالا فکر کنم 100 و خرده ای شد


سلام

مرسی به لطف شما

خواهش میکنم

ان شاءا.. به امید خدا همین که شما میگید باشه




مامان حسنا
23 تیر 92 18:32
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
سکوتم سرشار ز فریاد است
سرشار ز شکر و سپاس
به کلبه تنهای هام سر بزن
لبت خندون، دلت شاد
زندگی به کام
دلت سر شار از

عشق به خدا

___$$$$$$$$______$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
______$$$$$$$$$$$$$$$$$
________$$$$$$$$$$$$$
___________$$$$$$$
_____________$$$
______________$



چشم
ممنونم
مریم مامان دونه برفی
24 تیر 92 12:28

سلام خاله جونی من دونه برفی هستم میشه یه چوچولو زحمت بکشیدوبا ارسال کد 505 به 20008080200 به من رای بدید؟
میس خاله جون


چشم عزیزم
مامان علی خوشتیپ
25 تیر 92 11:25
سلام عزیزم
قربون این پسر شیرین و دوست داشتنی بشم و با اون عکس پست ثابتش
علی هم تو همین سن تاتی تاتی کرد
تیرامیسو رو عشقه
ایشاالله همه ی لحظاتتون خوب و خوش باشه


سلام خاله سارا
خدانکنه
شما همیشه به من لطف دارید

ممنون که پیشمون اومدید
مریم (مامان ثناجون)
25 تیر 92 15:35
حمید جون خاله عجب وروجکی شدیبا اون کرواتت

چکار به ارکوپالهای مامان داری

با اون موهای سیخ سیخی خوشکلت

به ما هم سر بزن خاله جون




.
آره خاله میبینی چه به روز اونا اوردم
بروی چشم

مامان حسنا
26 تیر 92 17:16
عزیزم منم اپم میای پیشمون؟


بله حتما
مامان ساینا
27 تیر 92 16:48
سلام خاله جونی ماشاالله بزرگ شدی من فکر کردم دختر خودم بزرگ شده آفرین اقاپسر گل مواظب مامانت باش


سلام خاله چه عجب اومدی
آره بابا ساینا دیگه وقته شوهرشه
میسی که اومدی
مامان بردیا
27 تیر 92 18:18
آتيلا جون و مامان شيما
31 تیر 92 22:10
حميد جون مامانتو هل بده پاي نت...
ي دو خط بنويسه برامون...



سلام خاله شیماجون
مامانم تو این ماه رمضونیه دیگه حال نت اومدنم نداره
مگه من میزارم
آتيلا جون و مامان شيما
31 تیر 92 22:12
دوست عزيز ،ي وان يكاد بچسبون زير اون عكس پست ثابت،لطفا...


بروی چشم دوست عزیز
اما یه مشکل وجود داره
حل شد حتما
برای بچم وان یکاد بخون شیما جون
پس تو چجور خاله ای هستی
SaYa
2 مرداد 92 14:08
سلام عزیزدلم خوبی؟قربونت برم دارم کامنتارو میخونم و جواب میدم یکم طول میکشه گلم
ببخش عزیزدلم


خواهش میکنم خانمی
SaYa
3 مرداد 92 12:29
سلام عزیزم خوبی؟مرسی از نظر پرمحتوا و خیلی خیلی قشنگت
ببخش که خیلی دیر تایید شد
یکم گرفتار بودم حمید جونو ببوووووس کلی از طرف من عزیزم


سلام سایاجون
خواهش میکنم اشکال نداره
بروی چشم ممنون که همیشه حواست هست
هیراد و عمه لیلاش
6 مرداد 92 16:56
عباداتتون قبول درگاه حق
ما را هم از دعا فراموش نکنید
عزیز دلم رو هم ببوس


ممنون از شماهم قبول باشه
چشم محتاجیم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
7 مرداد 92 3:20
سلام دوست خوبم.ممکنه به این ادرس برید و به ((امیرسام خرمی)) امتیاز 5 رو بدید تا 9 مرداد هم وقت دارید.ممنون از وقتی که میذارید گلم. خوشحال میشم اگر بعد از رای دادن خبرم کنی. soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=7
مامان بردیا قلقلی فلفلی
8 مرداد 92 1:57
سلام حمید جون و مامان گلش

خوبین.
چقد بزرگ شدی خاله دالیییییی

به ما سر نمیزنیاااا

دلمون براتون تنگ شده.
آخه ما دوست داریم یه عالمه...

سلام مامان بردیا
ممنون شما لطف داری
شرمنده شما شدم
بروی چشم...میام
مامان ایدین
11 مرداد 92 14:11
ماشاا... هزار ماشاا... مردی شدی واسه خودت بووووووس هوارتااااااااا
مامان پارسا و پوریا
13 مرداد 92 10:50
اینا همش بخاطر شیطنتاش بود و اون نمکدون بخت برگشته!
مریم (مامان ثناجون)
15 مرداد 92 5:44
خاله جون اپم پس کی میای
سپید ماما علی
15 مرداد 92 10:17
اولا 13 ماهگیت مبارک آقا کوچولو
دوما مبارک تاتی های محکمت...
سوما الهی فدات که انگور و کباب تابه ای دوست داری
چهارما عکسهات یکی از یکی قشنگ تر بود خوشتیپم


ممنونم خاله سپیده
شما لطف داری
مامانی آرتین
17 مرداد 92 12:08
خاله جون یه نظر سنجی داریم لطفا به وبمون سر بزن
مامان پارسا و پوریا
17 مرداد 92 23:44
این چندتا عکس آخریه خیلی با مزه بود. شبیه شیطونکا افتاده
هیراد و عمه لیلاش
18 مرداد 92 16:34
بگذشت مه روزه ، عید آمد و عید آمد

بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد

آن صبح چو صادق شد، عذرای تو وامق شد

معشوق توعاشق شد، شیخ تو مرید آمد

عید سعید فطر بر شما مبارک


ممنونم...
مامان بردیا
20 مرداد 92 17:54
سلام.دوستم.با کمی تاخیر عیدتون مبارک.طاعاتتون مقبول درگاه مهربان خدایمان.
آپم.سر بزنید


چشم خانمی
مامان ساینا
21 مرداد 92 18:19
سلللللللللللللامممممممممم پست جدید لطفا


چشمممممممممممممممممم
مامان حسنا
23 مرداد 92 15:37
کجایی مامانی تنبل؟؟؟
مامان حسنا
23 مرداد 92 18:40
عزیزم کجایی چرا اپ نمیکنی
معلومه این گل پسرمون کل وقتتو پر میکنه...
من که این مشکل و دارم با حسنا


همین جام
خیییییییییییییییییییلی بسیار
مسیحا
25 مرداد 92 18:53
سلام خاله ، ممنون بابت حضور و ابراز محبت چقدر بانمک و خوردنی شده حمید جون


خواهش میکنم عزیزم
هیراد و عمه لیلاش
26 مرداد 92 22:17
مامانی کجایی
15 ماهگی گل پسر مبارک


همین جاییم.
مرسی ممنون
مامان پارسا و پوریا
27 مرداد 92 1:08
وااااااااااااااای! هروقت این عکس پست ثابت وبلاگتو نگاه میکنم کلی حــــــــــــــال میکنم
خیلی بانمکه


شما لطف دارید
مامان حسنا
28 مرداد 92 12:12
مامان مهساجون ومعین جون
1 شهریور 92 17:11
ماشاله به گل پسر قند عسل


مرسی